فیلتر شکن بیست و هفتم اردیبهشت 1388

سلام .....
از صبح تا حالا تو وب نیمده بودم ........ چندین بار کانکت شدم و باز گفتم بهتره نرم تو وبم .... و دوباره دیسی شدم ......
راستش رو بخوای تصمیم داشتم خودم را گم و گور کنم ......
وبلاگ هام رو حذف کنم .... وشاید برای همیشه از نت و بلاگ بازی و تو خداحافظی کنم ......... شاید یک لجبازی بچه گانه با تو و البته با خودم ........
می خواستم دیگه نیام کامنت هات رو بخونم ...... ولی نتونستم ........
بعد از ظهر چشم هام رو بسته بودم و می خواستم بخوابم ......... خوابم نمی برد ...... مانند همیشه غرق رویاهام شدم ......... یک دفعه یک شعری به ذهنم رسید و شروع کردم به نوشتن ........ نمی دونم چرا .... چه جوری به فکر تو افتادم ....... یه لحظه پیش خودم گفتم این هم مثل باقی پسر ها دیدی با اونهای دیگه تفاوتی نداره ؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
باز هم شروع کردم به خود خوری ....... ولی نمی دونم باز چی شد که یاد این افتادم که تو رو با پسر های دیگه متفاوت دیده بودم ........ بی اختیار بلند شدم و امدم تو نت ........... وقتی دیدم کامنت گذاشتی چند بار خوندمشون ....... ولی هیچی دستگیرم نشد .......... نفهمیدم منظورت از این حرفا چی بوده ........!
خداحافظی با من ؟!
یا شاید هم متاسفی واسه این که به من اعتماد کردی .........
ولی آقای ...... من هم چیزی هایی به تو گفتم که تاحالا واسه دوست صمیمیم هم نگفتم ........و البته از این که به تو گفتم پشیمون نیستم .........و اگر باز هم پیش بیاد برات میگم ........
حالا تمام این چیزا رو گفتم تا بدونی من تو رو دوست دارم ......... می تونی دوست خوبی برای من باشی ......
ولی ...... اگر به هر دلیلی پشیمونی از این که با من حرف زدی دیگه برام کامنت نذار و من رو از تو لینکات حذف کن اونوقت می فهمم که دیگه نباید منتظر کامنت هات باشم و خیال خودم رو راحت می کنم ......
من منتظرم ....... امشب یا جواب کامنت بده یا کاری رو که گفتم بکن .... من اصلا ناراحت نمیشم ......... منتظــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم.....

ورود به وبلاگ اصلی ما از اینجا.فیلتر شکن و کلی مطلب جدید...